سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت: ۰۴:۵۳:۱۳

امروز اگر آوینی بود، کجا بود؟

اگر آوینی امروز زنده بود در کدام صف‌بندی قرار داشت؟ آیا او همچنان یک آنارکیست باقی می‌ماند؟ و یا به بیانی بهتر، آیا او تبدیل به یک آنارکیست مسلمان می‌شد؟

امروز اگر آوینی بود، کجا بود؟

«توسعه و مبانی تمدن غرب» عنوان کتابی است از سید مرتضی آوینی که حاصل دست‌نوشته های چاپ شده او در یکی از مجلات جهادسازندگی در سال ۱۳۶۵ است. کتابی که با رویکرد ژورنالیستی و با ارجاع به منابع گوناگون به نوشته تحریر در آمده، و حاوی محورهای متعددی است که بازگو کننده دغدغه‌های نویسنده در آن سالها می‌باشد.

کتاب برخلاف عنوانش که قرار است نگاهی انتقادی به “مبانی تمدن غرب” داشته باشد در واکنش به “آقایانی” نوشته شده است که “منادی توسعه اقتصادی در جهان امروز” در ایران بودند و از این جهت قبل از اینکه یک پلیمک ضدِ غرب باشد شروع یک دیالوگ داخلی با کسانی است با پیروزی انقلاب بر مناصب اسیت (state) و سرمایه‌داری در ایران تکیه زده‌اند. او نظم موجود را محصول کار فکری آنانی می‌داند که “در کمال خوشبینی و با نیتی پاک سعی… [کردند] بین اسلام و فرضیه‌های علوم تجربی غربی آشتی بدهند” و با این کار ضربه‌ای مهلک به آنچه او “جبهه اعتقادی ما” می‌خواند، زدند.

او بارها منتقدانِ فرضیِ بحثِ خود را کسانی می‌داند که در پاسخ به مباحث او می‌گویند: “نه آقا” و از این حیث آنچه موضوع نقد آوینی است، منطق غالب قدرت‌ورزی در ایران است که اکنون در صدد اداره جامعه‌ای تازه انقلاب کرده‌ی ایران با تکیه بر اصول اقتصاد آزاد و سرمایه‌داری است. او با استفاده از واژگانی چون “اگر ان شاالله انقلاب اسلامی ایران به پیروزی برسد” لحظه تبدیل انقلاب به یک نظام را لحظه پیروزی آن نمی‌داند، چرا که با او بر این اعتقاد است “همواره انقلاب‌ها بعد از پیروزی و تشکیل نظام به صورتی ناخواسته به جانبی کشیده شده‌اند که با اصول محتوایی نهضت مخالفت داشته اشت. “

او البته جانب امیدواری را درباره جمهوری اسلامی رعایت و از آن به عنوان تلاشی برای “تسخیر” در نظم قدرت‌ورزی مدرن یاد می‌کند، اما با نگاهی انتقادی یادآور می‌شود که چگونه “مدنیت…، مناسبات اجتماعی، بافت عمومی جامعه و ساختار تشکیلاتی دوایر اجرایی و حتی حقوقی” در جمهوری اسلامی در نسبت با رژیم گذشته تغیر زیادی نکرده‌اند و همان نظم قبلی حال در لباسی انقلابی در حال بازتولید شدن است. او بروز ایرانی “کاپیتالیسم و سرمایه‌داری را وجهه اقتصادی امپرالیسم” می‌داند که در آن “بانک‌ها موسسات رباخوار غول‌آسایی هستند که نظام صنعتی و شیوه تولید سرمایه‌داری تماما بر آنها مبنتی است و ماهیتاً نیز نمی‌توان این دو – سیستم بانک‌داری و توسعه صنعتی- را از یکدیگر جدا کرد.”

هرچند آوینی در این اثر غالبا در لباس یک چپ مسلمان ظاهر می‌شود و با استفاده از واژگانی چون “دیکتاتوری اقتصاد” و “سلطنت پول” به نقد نظام سرمایه‌داری ایرانی می‌پردازد، اما او نگاه انتقادی خود را محدود به حوزه اقتصاد نمی‌کند. او نظام آموزشی، تکنولوژی جدید، بروکراسی مدرن و حتی پزشگی امروزی را از منظر اسلام مورد نقد قرار می‌دهد و با این نگاه بیشتر در قامت یک آنارکیست (anarchist) مسلمان ظاهر می‌شود. او همانند آنارکیست‌های غربی به مظاهر مختلف قدرت مدرن واکنش انتقادی نشان می‌دهد و با تکیه بر اسلام به دنبال ارائه جایگزین‌های غیر استیتی و غیر سرمایه‌دارانه است. آوینی بین نظریه رادیکال انتقادی غربی و معارف اسلامی خوانشی تطبیقی ارایه می‌دهد و با این مصاحبت میان پارادایمی “توسعه و مبانی تمدن غرب” را به اولین اثر آنارکسیم اسلامی بعد از انقلاب ایران تبدیل می‌کند.

البته آوینی به طور مستقیم به بحث استیت نمی‌پردازد اما همه آنچه مظاهر استیت مدرن از قیبل سرمایه‌داری و بروکراسی آن است را مورد حمله قرار می‌دهد. او نوع تقسیم کار در ادارات را محصول نگاه آدم اسمیتی می‌داند که سرمایه در آن اصالت پیدا کرده است. او بر این باور است که “که ادارت موروثی ما همگی بر محور سرمایه شکل گرفته‌اند و کارمندان موروثی ما – بجز عده‌ای قلیل- همه برای پول است که کار می‌کنند و اینچنین است که کارکردن دیگر معنای خود را از دست داده است. آنها منتظرند تا ساعات مشخصی کار اداره پایان پیدا کند و به خانه‌ها بروند و زندگی واقعی آنها تازه از آن لحظه است که اغاز می‌شود.”

آوینی منطق تبلیغات تلویزیون دولتی را سرمایه‌دارانه دانسته و با مقایسه‌ای گزنده آن‌ را منطبق با نگاه هیتلر می‌داند. او می‌نویسد فقط کافیست کسی “نگاهی به پروپاگاندای تجاری در سیمای جمهوری اسلامی ایران بیندازد…. این تلویزیون برای جذب سرمایه‌های مردم در بانک‌های صادرات و تجارت ناچار از جاذبه‌های مادی پیکان و سکه بهار آزادی سود می‌جوید، یعنی به ناچار طبق توصیه مشهور هیتلر “پست‌ترین غرایز بشر” را آماج پروپاگاند خود قرار داده‌اند…”

او همچنین نگاهی انتقادی نسبت به دستیابی به انرژی هسته‌ای از خود نشان می‌دهد و این سوال را مطرح می‌کند که “به راستی چرا به توجه به این خطر عظیم که خود سیاست‌مداران غربی بر آن تأکید دارند، باز هم انرژی هسته‌ای چون واقعیت مسلمی تلقی می‌شود که باید جانشین سایر اقسام انرژی شود؟ چرا؟ چگونه بشریت حاضر می‌شود خطری اینچنین وسیع و بزرگ را برای رسیدن به رفاه بیشتر بپذیرد؟”

آوینی ریشه همه این مشکلات را نه افراد بلکه “ناشی از سیستم” یا همان استیت می‌داند که به زعم او “از بینش غربی نتیجه شده است.” او این سیستم را در دامه تجربیات “سیبرنتیکی غرب” می‌داند که تنها با “خصوصیات ماشین سازگاری دارد” و با این نگاه فضایی فراچپ در مواجه به قدرت‌ورزی مدرن ارائه می‌دهد.

مشکوک بودن او به تصاحب نظام سیاسی به عنوان لحظه پیروزی انقلاب، عبور و محدود نماندن او در اندیشه چپ و نقد همه‌جانبه او نسبت به مظاهر قدرت مدرن کلام و چارچوب نظری او را بیشتر به آنارکیسم نزدیک می‌کند. آنارکیسمی که هدفش نه اصلاح یک ساختار سیاسی بلکه به گفته آوینی در پی “زیر رو” کردن و در انداختن “طرحی نو” در “بنیان همه چیز از اقتصاد و هنر گرفته تا سیاست و تمدن” است.

این جنس چارچوب نظری آنارکسیتی آوینی البته در ایران نه توسط آنانی که به دنبال “زیر و رو” کردن استیت مدرن ایرانی بوده‌اند، بلکه عمدتاً توسط استیتیست‌های(statist) مسلمان مورد استفاده قرار گرفته است. در این ۲۷ سال گذشته استیتیست‌های مسلمان در مواجه نظری و عملی با استیتیست‌های لیبرال ایرانی به آراء آوینی متوسل شده‌اند، با این پارادوکس که نوک انتقاد آوینی نه به سمت دموکراسی غربی، بلکه به سمت تمام مسندهایی است که قدرت مدرن ایرانی توسط آن اعمال می‌شود.

اینجاست که آن سوال کلاسیک عمیق‌تر می‌آید که به راستی اگر آوینی امروز زنده بود در کدام صف‌بندی قرار داشت؟ آیا او همچنان یک آنارکیست باقی می‌ماند؟ و یا به بیانی بهتر، آیا او تبدیل به یک آنارکیست مسلمان می‌شد؟

انتهای پیام/س

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

آخرین اخبار
چند رسانه ای

سیستان و بلوچستان مشکل آب دارد…

قصه آب …

چرا کارگران هپکو از رئیسی تشکر کردند؟

پدری از جنس صبر و مقاومت