مجموعه شرایطی که تحت مدیریت پیامبر اکرم(ص) بر قریش تحمیل شد، آنان را در وضعیتی دشوار قرار داد. در چنین شرایطی آنان در اندیشه براندازی نبودند، بلکه سیاست آنان «کاهش زیان» بود و لذا حرف آنان این بود که امسال را اجازه ورود نمیدهیم، برگردید و سال آینده برای انجام مناسک عمره باز گردید.
در سالروز وفات پیامبر گرامی اسلام(ص) و در شرایطی که این روزها بیش از هر زمان دیگری با توجه به قرار گرفتن در شرایط حساس و پیچ تاریخی انقلاب اسلامی نیازمند به مطالعهی دقیق سیرهی معصومین به ویژه رسول الله هستیم، میتوان یکی از برحههای مهم تاریخی دوران صدر اسلام را با شرایط امروز کشور نسبتا تطبیق داد.
این روزها که اتفاقا با توجه به تلاقی با هفتهی مبارزه با استکبار جهانی و راهپیمایی 13 آبان، بحث اعتماد مذاکره با کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا بیش از هر زمان دیگری داغ شده است، تلاش جریاناتی برای متقاعد کردن افکار عمومی به منظور اعتماد به قدرتهای پوشالی برای عبور کم دردسر از بحرانهایی که اکنون در کشور با آنها روبرو هستیم، محسوس است.
اما حالا بعد از گذشت 14 قرن از تاریخ صدر اسلام و در حالی که در قرن 15 هجری قمری به سر میبریم، قدرت اسلام در حال رشد و نمو جهانی است. رشدی که اتفاقا دشمنان قسمخوردهای که از همان ابتدا با نبوت پیامبر اکرم به مبارزه پرداختند و از هیچ ظلمی علیه ائمه معصومین و ذریه آنها فروگزار نکردند را امروز به تکاپو انداخته است.
حالا در شرایطی که مردم در سردرگمی حاصل از ضد و نقیضهای مسئولین اجرایی کشور از شرایط معیشتی و اقتصادی روزهای آیندهی خود حتی بیم و هراس دارند، سمپاشی دوستداران الحاق به آمریکا و کنواسیونها و همپیمانانش از سراسر جهان نیز به واسطهی رسانههای پر سر و صدا و مسموم، مزید بر علت این هراس و سردرگمی شده است.
در چنین شرایطی بهترین الگو برای اجرا در عرصههای کلانی همچون راهبری کشور، بهرهمندی از سیرهی معصومین است. اتفاقا تطبیق شرایط فعلی کشور و جریان اسلام که روز به روز به برکات متعددی که محرم و صفر تنها بخشی از آن محسوب میشود، تنومند میشود با سالهایی که منجر شد به شرایط صلح پیامبر در حدیبیه جالب و موثر به نظر میرسد.
صلح حدیبیه یکی از شگفتیهای تاریخ اسلام و از نشانههای خرد سیاسی ـ الهی رسول خدا(ص) است که تأثیر شگرفی در روند توسعه دین اسلام داشت. این واقعه از آن جهت که به معماری شخص رسول اکرم(ص) صورت گرفته و مورد اتفاق همه مسلمین بوده و گرفتار چالش اختلافات فرقهای نشده است میتواند در کنار دیگر اصول، به عنوان یکی از اصول سیاست اسلامی جای گیرد. به همین جهت شناخت دقیق این حادثه مهم سیاسی، ضرورت مییابد.
صلح حدیبیه بدان جهت که سرآغازی بر دوره جدید گسترش اسلام است، یک نقطه عطف به شمار میرود. در 27 رجب حضرت محمد(ص) به پیامبری برگزیده شد و تا سه سال به صورت پنهانی مردم را به دین اسلام فرا خواند. پس از این مرحله، دعوت عمومی در مکه آغاز گشت که با دشورایهای فراوان و پیروان اندک همراه بود. در مرحله سوم، هجرت به مدینه رخ داد و اسلام پایگاه مستحکمی یافت و دولت اسلامی تشکیل شد. در این مرحله عمده کاری که صورت گرفت، دفاع از موجودیت این نهال نوپا در برابر هجوم قریش و قبایل مهاجم و غارتگر حجاز بود. مرحله چهارم دعوت، از واقعه صلح حدیبیه آغاز شد. ویژگی بسیار مهم این واقعه آن است که به فتح مکه و فروپاشی نظام شرک ختم شد و به همین جهت خداوند متعال از آن به عنوان «فتحالمبین» یاد کرده است، این فتحالمبین سیاسی، علیرغم ظاهر سازشگونهاش موجبات گسترش اسلام و انهدام نظام شرک را فراهم ساخت. اسلام عزیز جغرافیای شرک را با شمشیر فتح نکرد، بلکه با تبلیغ و ترویج دین، حوزه نفوذ خود را گسترش داد. مدینه به وسیله قرآن فتح شد. مردم سایر مناطق نیز هیچ کدام به ایمان آوردن مجبور نشدند. آن صفحاتی از تاریخ اسلام که با شمشیر رقم خورده، نه برای تحمیل دین بلکه برای دفاع از کیان اسلام و تأمین امنیت مسلمین در برابر هجوم «قبایل غارتگر» و «دشمنان متجاوز» بوده است. آنان که ایمان آوردند، از راه کلام و استدلال مسلمان شدند.
مهم این است که معلوم شود چه عواملی یک صلح را به فتحالمبین تبدیل میکند. شناسایی این عوامل، هم امکان اشتباه و خطا را منتفی میسازد و هم امکان همانندسازی و پیروی از سیره رسول خدا(ص) را در شرایط خودش فراهم میکند.
اموری همچون «در موضع تدافعی قرار گرفتن دشمن» و «اطاعتپذیری» و «شهادتطلبی مسلمین» از محوریترین عناصر اقتدار مسلمین در صلح حدیبیه بود که سبب شد یک صلح را به فتحالمبین تبدیل کند. مجموعه شرایطی که تحت مدیریت پیامبر اکرم(ص) بر قریش تحمیل شد، آنان را در وضعیتی دشوار قرار داد. در چنین شرایطی آنان در اندیشه براندازی نبودند، بلکه سیاست آنان «کاهش زیان» بود و لذا حرف آنان این بود که امسال را اجازه ورود نمیدهیم، برگردید و سال آینده برای انجام مناسک عمره باز گردید. تحلیل آنان این بود که ورود مسلمین به مکه بدون جنگ، موجب خواری و سرافکندگی قریش و جرأت یافتن دیگران میشود.
در روزهای اخیر که سخن از مذاکره مستقیم با آمریکا مطرح شده، برخی نیز به قضیه صلح حدیبیه استناد میکنند و شاید در روزهای آینده استناد به این ماجرا بیشتر شود. کسانی که برای موجه جلوه دادن مذاکره با آمریکا به این ماجرا استناد میکنند باید به این دو پرسش پاسخ دهند که اولا دشمن در چه وضعیتی است و ما در چه وضعیتی؟ آیا ابتکار عمل در دست او است یا در دست ما؟ آیا مدیریت این جریان با او است یا با ما؟ و سؤال دوم این که هدف از این مذاکره چیست؟ بسترسازی برای جانهای تشنه اسلام ناب است و یا تأمین امنیت خود در شرایط تهدید؟
بدون شک، این حرکت جدید را آمریکا آغاز کرده است و هر پاسخ مثبتی از سوی ما دشمن را در موقعیت برتر قرار داده و او را یک گام به اهدافش نزدیکتر میسازد. ما طراح این ماجرا نبودهایم و مدیریت آن نیز با ما نیست و بهترین گزینه وارد نشدن در این بازی است. آیا به کسانی که پروژه اقتدارشکنی و تضعیف ولایت فقیه را طراحی و اجرا کردند، میتوان در بحث مذاکره با آمریکا اعتماد داشت؟ آیا کسانی که روحیه شهادتطلبی و جانفشانی را به مسخره گرفته و میگیرند، میتوانند طراح صلحی باشند که رهآوردی همچون صلح حدیبیه داشته باشد؟
به عبارت دیگر منظور از مذاکره مستقیم در چنین شرایطی دقیقا چه چیزی میتواند باشد؟ آیا برای تأمین امنیت آزاداندیشان و آزادیخواهان جهان است؟ آیا برای کمک به جریان آزاد تبلیغ دین و صدور انقلاب اسلامی است؟ و یا این که برای تأمین امنیت خود است؟ آیا این اقدام از روی ترس نیست؟ آیا نتیجه آن به نفع دشمن نیست؟ آیا این با آن چه در صلح حدیبیه بود، سازگاری دارد؟ آیا مذاکره در وضعیت تهدید، ما را به موضع انفعالی نمیکشاند؟ آیا این خیانت نیست؟ از سوی دیگر انگیزه آمریکا از مذاکره با ایران چیست؟ آیا وی در این اندیشه نیست که نهضتهای آزادی بخش و کانونهای مقاومت در برابر استکبار را به شکست بکشاند؟ آیا مذاکره در چنین وضعیتی جز به نفع آمریکا است؟ آیا آمریکا در صدد تأمین امنیت منافع نفوذ خود نیست؟
دیدگاهتان را بنویسید