نزاع سیاسی ۳ ضلع اعتدال و توسعه، کارگزاران سازندگی و اصلاحطلبان رادیکال با محوریت تعیین نسبت با دولت روحانی بیش از آنکه ناظر به وضع کنونی باشد ریشه در کنشگری سیاسی، در انتخابات آینده دارد
دولت پروژهمحور روحانی با توجه به فرجام برجام، کارنامه درخشانی ندارد. طی ماههای اخیر دو وزیر آنهم وزرایی که یار غار روحانی محسوب میشدند، یعنی عباس آخوندی و قاضیزاده هاشمی، یکی برچسب چپروی اقتصادی به دولت زده و دیگری با شکایت از راسترویهای دولت در اقتصاد از قطار کابینه پیاده شده است. همین اوضاع میان حامیان دیروز دولت نیز وجود دارد. به عبارتی صریح امروز میتوان حامیان دیروز دولت را در سه دسته خلاصه کرد؛ دسته اول اعتدال و توسعهایها هستند که این روزها به حمایت تام و تمامشان از دولت وفادار ماندهاند، دسته دوم اصلاحطلبانی هستند که آتش انتقادشان از دولت چنان تند شده که چند وقتی است فرمان عبور از روحانی و دولتش را صادر کردهاند و دسته سوم هم اصلاحطلبانی هستند که حمایت تام دیروزشان را آش کشکی میدانند که خواهینخواهی پایشان نوشته شده و از این رو در میدان نقد دولت هرچه در توان دارند میتازند، ولی هنوز خط قرمزی به نام روحانی دارند.
حمایت به سبک اعتدال و توسعه
اگرچه چهرههایی چون محمدباقر نوبخت و محمود واعظی از همان روزهای بنفش ابتدایی دولت در سال 92 همگام با حسن روحانی بودند، ولی کنشهایشان بهخصوص با آغاز دولت دوم روحانی با حساسیت بیشتری از سوی اصلاحطلبان دنبال میشود. فعالیتهای محمود واعظی و واکنشهای گاه و بیگاهش در موضوعات مختلف نیز نشان داده اگر او را تنها یک مسئول دفتر سردر گریبان خود بخوانی، خیلی تحلیلی واقعی نداشتی. از این رو امروز بیتردید میتوان گفت او یکی از چهرههای نزدیک و اثرگذار در دولت روحانی است. محمدباقر نوبخت هم که بهرغم تمامی انتقادات نسبت به عملکردش در مدیریت سازمان برنامه و بودجه، عطای سخنگویی دولت را به لقایش بخشید تا نشان دهد جای پایش نزد رئیسجمهور محکمتر از تصور منتقدان است. در این میان بیش از هر چیز جایگاه حزبی واعظی و نوبخت اهمیت دارد؛ حزب اعتدال و توسعهای که نوبخت دبیرکلیاش را برعهده دارد و حسن روحانی و واعظی نیز دستی در آتش خشتهای تاسیسش داشتهاند. اگرچه اعضای حزب اعتدال و توسعه سالها در سمتهای خرد و کلان مختلفی حضور داشتند- البته نه به واسطه جایگاه حزبی- ولی تا پیش از انتخابات 92، نامشان در سپهر سیاسی کشور بهعنوان یک حزب فراگیر کمتر شنیده میشد. از این رو بدشان نمیآید حالا که دولت بر وفق مرادشان است، شخصیتی مستقل برای خود رقم زده و خود را نهتنها بهعنوان یک حزب اثرگذار که بهعنوان یک جریان سوم در مقابل اصلاحطلب و اصولگرا جا بیندازند، بهخصوص اینکه انتخابات مجلس نیز نزدیک است. بر همین اساس است که این روزها از طرفی حمایت تام و تمامی از دولت دارند و از طرف دیگر حزبشان را دولتساز میخوانند؛ تا آنجا که محمود واعظی در لابهلای تاکیداتش بر عدم ائتلاف دولت با اصلاحطلبان، به صراحت میگوید: «حزب اعتدال تنها حزبی بود که در سال 92 زمانی که همه میگفتند چرا حمایت میکنید؛ بیانیه دادیم، ایستادیم، استان به استان سفر کردیم و پیروز شدیم.»
تحرکات اعتدال و توسعه با چند واکنش متفاوت و البته مکمل از طرف گروههای مختلف اصلاحطلب مواجه شده است؛ 1. تحقیر؛ آنهم نه در لفافه که به صراحت در بیانهای مختلف آمده است. اظهارات شکوریراد، دبیرکل حزب اتحاد ملت و محمود علیزاده طباطبایی، عضو شورای مرکزی کارگزاران نمونههایی از خروارها از چنین واکنشهایی نسبت به اعتدال و توسعه است. شکوریراد چندی پیش در تحقیر اعتدال و توسعه عنوان داشت که حتی نمیدانسته چنین حزبی وجود دارد و علیزاده نیز آرای اعتدالیها را کمتر از آرای باطله خواند.
2. استقبال؛ اصلاحطلبان که اعتدال و توسعه را رقیبی جدی نمیدانند، بدشان نمیآید با توجه به انسدادی که کارنامه دولت برایشان رقم زده، عملکرد دولت به صورت تام به نام اعتدال و توسعه ثبت شود تا بلکه از این طریق نمرات دولت، تا جای ممکن نمرات اصلاحات خوانده نشود. از این رو است که از طرفی کاسه و کوزه سوءمدیریتها را بر سر اعتدالیون دولت میشکنند و از طرف دیگر به قول محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر رئیس دولت اصلاحات «اصلا همه کارهای این جنس خوب بیخ ریش حزب پیروز اعتدال و توسعه و آقای واعظی.» به نظر هرچه به روزهای انتخابات نزدیکتر شویم، این استقبال رنگ و بوی جدیتری هم خواهد گرفت.
فرمان عبور از روحانی
گروه دوم در این دستهبندی را میتوان دربرگیرنده مجموعهای از فعالان سیاسی و طیفهایی از اصلاحطلبان دانست که از اساس ساز جدایی کوک کردهاند و بر لزوم مرزبندی با دولت و عبور از رئیس آن تاکید میکنند. این عده آنچنان از عملکرد دولت و هزینههای آن برای اصلاحات برآشفتهاند که بعضا حتی ائتلاف با روحانی را از همان ابتدا نیز اقدامی غلط دانسته و نسخه تند کردن فضا را میپیچند.
نخستین رگههای تمایل به طلاق سیاسی از دولت را شاید در نامه 100 نفر از جوانان اصلاحطلب به رئیس دولت اصلاحات جستوجو کرد؛ جایی که اصلاحطلبان جوان ضمن طرح تندترین گلایهها نسبت به عملکرد حلقه اول سیاستگذاری اصلاحطلبان- که یکی از مهمترین خروجیهای آن حمایت از روحانی در انتخابات 96 بود- از سیاستورزی صرفا بروکراتیک، بیبرنامه و تهی از آرمان دل پری داشتند و خواهان تغییر این رویه بودند. فردای همان روز، روزنامه حزب کارگزاران در گزارشی از نقش مستقیم محسن میردامادی در نگارش این نامه خبر داد و این یعنی ماجرا جدیتر از آن بود که بتوان آن را به چند جوان کمتجربه نسبت داد.
در ادامه، اوج این رویکرد در صحبتهای سعید حجاریان نمایان شد. طلاق سیاسی که جای خود، حجاریان اساسا قائل به آن است که از همان روز اول هم عقدی به صورت ائتلاف در کار نبوده که حال حرف از طلاق به میان آید. آتش تئوریسین اصلاحات البته آنقدر تند است که حتی ابایی از نفی اساس انتخابات هم ندارد و تصریح میکند که رویه فعلی، مصداق گدایی از قدرت است. به اعتقاد او «اصلاحات صدقهبگیر نیست و اگر مکنت دارد، باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید تلاش کنیم آن را کسب کنیم، نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهیم.»
محمدرضا تاجیک هم که معتقد است برخی دوستانش، با نگاهی ابزاری از جریان اصلاحطلبی یک برج بابل ساختند و تلاش دارند از پلههای این برج بالا بروند و به عرش قدرت برسند، در گفتوگوی سه روز پیش خود با روزنامه شرق میگوید همه هستی این جریان در بازی قدرت خلاصه شده و امروز هزینههای چنین رویکردی داده میشود. به اعتقاد او، همین رویه باعث شده اصلاحات در پستوهای تاریک و چاه ویل سیاست گرفتار شده و زمینههای دفن این جریان را فراهم آورد. او ضمن تایید گفتههای حجاریان مبنیبر پرهیز از ارائه جنس بنجل به مردم تاکید میکند که نباید با تکیه بر پخمگان نخبهنما وارد میدان انتخابات شد. تاجیک هم مثل حجاریان، منکر هرگونه ائتلاف میان اصلاحات و روحانی در انتخابات میشود و از چک سفید امضایی میگوید که برخی اصلاحطلبان به کاندیدای پیروز دادند و تمام سرمایه اجتماعی این جریان را در سبد او گذاشتند.
او حالا پا را از اینها نیز فراتر میگذارد و از محاکمه برباددهندگان سرمایه اصلاحات میگوید و تاکید میکند که «از حسن روحانی انتظاری نمیرفت که در کنار اصلاحطلبان باقی بماند، اما اصلاحطلبان سرشناس باید در پیشگاه تاریخ محاکمه شوند که چرا آبروی اصلاحات را بردند.»حالا به نظر میرسد صحبتهای اخیر موسوی خوئینیها را هم باید در همین بستر تحلیل کرد. بسیاری از ناظران نقدهای تند دبیر مجمع روحانیون مبارز به هاشمی را برگردانی از زیرسوال بردن روحانی تلقی کردند. مهمترین شاهد مثالش هم محمد قوچانی است که میگوید بخشی از هدف موسوی خوئینیها از انتقادات سنگین علیه هاشمیرفسنجانی احتمالا عبور از روحانی بوده است.
عبور از دولت، حمایت از روحانی
همه مجموعه حامیان دولت را نمیتوان در تقسیمبندی ساده موافقان عبور از روحانی و مخالفان آن صورتبندی کرد. در میانه همه حمایتهای تام از روحانی و مواضع تند برای عبور از او گروهی قرار دارند که هنوز بهطور مشخص تکلیف خود را با این ایده روشن نکردهاند؛ گروهی که با تابلوی حمایت منتقدانه، لااقل تا امروز ترجیح دادهاند از سویی حسابشان را از بدنه دولت سوا کنند و صدر تا ذیل دولت را با تیغ نقد بنوازند و از دیگر سو همچنان رئیسجمهور مورد حمایتشان را لای پنبه نگاه دارند و هیچ سطحی از انتقاد را نسبت به روحانی روا ندارند. به بیان دقیقتر، باید تاکتیک این جریان را عبور از دولت و حمایت از رئیس آن دانست و از این منظر مواضع و تحرکات آن را مورد ارزیابی قرار داد.
همین جریان هم البته بهطور مشخص دو طیف را دربرمیگیرد؛ طیفی که اگرچه معتقدند روحانی بعد از فتح پاستور آنطور که انتظارش را داشتند به آنها بها نداد و راه خود را رفت، ولی به ناچار و بنا به ملاحظات اخلاقی و قواعد بازی سیاست هم که شده، همچنان قائل به حمایت از رئیسجمهور هستند، اما نسبتی میان خود و بدنه دولت نمیبینند و ابایی ندارند که صدر تا ذیل کابینه را به باد انتقاد بگیرند. سرآمد این دسته را شاید بتوان محمد خاتمی دانست که از سویی در بحبوحه کمپین پشیمانی، انتقادات به رئیسجمهور را هدفمند و دسیسهای برنامهریزیشده برای مایوس کردن مردم دانست و از دیگر سو بابت وضع پدیدآمده در ماههای اخیر و نقصها و کمبودهای موجود، رسما از مردم عذرخواهی کرد.
طیف دوم هم اگرچه در کلیت این مسیر با گروه پیشگفته اتفاق نظر دارند، اما عمده کاسه و کوزه نارضایتیها را بر سر بخشهایی از نهادهای قدرت همچون شهرداری ، شورای شهر ، فراکسیون امید و… میشکنند. محمد قوچانی در اینباره ضمن اشاره به اینکه اگر آزادترین انتخابات تاریخ با حضور ناظران بینالمللی و همه سلایق سیاسی برگزار شود نیز او و همفکرانش کاندیدایی بهتر از روحانی سراغ ندارند، تاکید میکند که خودش، روزنامه سازندگی و حزب کارگزاران انتقادات فراوانی به شورای شهر دارند و معتقدند دوستان از اول راه را اشتباه رفتهاند، تا جایی که حتی اجازه ندادند محسن هاشمی شهردار تهران شود و صرفا به بحثهای نمایشی دل خوش کردهاند.
این البته در حالی است که انتقادات عجیب زعمای کارگزاران به دولت در کنگره اخیر این حزب، این تصور را ایجاد کرده که حتی یاران دیرین رئیسجمهور قصد عبور از دولت را کردهاند. مرور زمان اما نشان داد تاکتیکی که آنها برای ادامه راه تا 1400 انتخاب کردهاند، قدری پیچیدهتر به نظر میرسد و براساس این تاکتیک اساسا حد و مرزی برای تاختن بر مردان کابینه وجود ندارد.
پیش از این در شماره 10 آذر «فرهیختگان» نوشته بودیم که بیانیه پرنیش و کنایه کارگزاران علیه بخشهایی از دولت، نقدهای گاه و بیگاه به عملکرد آخوندی، شریعتمداری، نوبخت، واعظی، سیف، کرباسیان، قاضیزاده هاشمی و حتی در پارهای موارد جهانگیری، از «چوب خشک» گرفته تا «رذیلانهترین دروغ» و «مردان بزم» و «بیعملی دولت» و… جملگی همین گزاره را به اثبات میرسانند.
تا کی شود که از پرده برون افتد
کارنامه دولت روحانی از طرفی و نگاه به آینده از طرفی دیگر، حامیان تَکراری دیروز را چندپاره کرده و شکافی عمیق میان آنها بر سر انتخاب مشی و مواجهه با دولت رقم زده است؛ شکافی که هرچه بیشتر به روزهای انتخابات 1400 نزدیکتر شویم، عمیقتر خواهد شد. به عبارتی اگرچه این اختلافات در سه صورت ذکرشده بروز و ظهور یافته است، ولی ریشه و سیرتی یکسان دارد؛ ریشهای که آن را میتوان در اصل دعوا بر سر کاندیدای مطلوب انتخابات 1400 دانست و به عبارت صریحتر لاریجانیِ رئیس مجلس را میتوان اسم رمز این اختلاف دانست. بر این اساس است که در میان تئوریسینهای اصلاحات برخی چون سعید حجاریان، بر صدقهبگیر نبودن اصلاحات و قهر دوباره با انتخابات تاکید میکنند و محمدرضا تاجیک از محاکمه سردمداران اصلاحات در پیشگاه تاریخ سخن میگوید و از طرف دیگر امثال چریک پیر اصلاحات در مقابل تئوریهایشان به علامت نهی لب میگزند.
اگرچه اصلاحطلبان در بوق و کرنا، اتوپیایی از کاندیدایی اصلاحطلب میسازند که با سد شورای نگهبان و… مجبور به چشمپوشی از آن هستند، ولی در واقع دستان آنها بیش از آنکه نیاز به بیانش باشد، در ارائه کاندیدایی رایآور و کارآمد خالی است. از این روست که حتی چند روز پیش یکی از اعضای حزب کارگزاران نیز تصریح کرد حتی اگر هیچ سدی نیز نبود، به گزینهای غیر از روحانی رای نمیدادند. اصلا چرا راه دور برویم؛ چه شاهد مثالی بالاتر از رفتار اصلاحطلبان در دو انتخابات ریاستجمهوری پیشین. در سال 92 اپورتونیسم و منفعتطلبی برای اصلاحطلبان، اصلاحطلبی معاون اول رئیس دولت اصلاحات یعنی محمدرضا عارف را کمعیار خواند و از طرف دیگر اصلاحطلبان با عبور از کاندیدای خود دندانههای کلید روحانی شدند. در سال 96 هم که چه کسی اصلاحطلبتر از اسحاق جهانگیری، که آنهم در لوای کاندیدای پوششی به روحانی بخشیده شد. بر همین اساس است که اگرچه عارف مدتها و حتی سالهاست روی ستادهای انتخاباتیاش تمرکز کرده، ولی اصلاحطلبان در انتخابات بعدی نیز در اتکا به کاندیدای غیر، خود را ناچار میبینند و در این میان چه کسی بهتر از علی لاریجانی که عملکردش در مجلس آنهم در مقابل عملکرد فراکسیون عارفانه بیش از پیش به مذاق اصلاحطلبان خوش آمده است .
دیدگاهتان را بنویسید