«برجام خسارت محض» منجر به یک تجربه و عبرت تاریخی برای جریان غربزده در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نخواهد شد و تا جریان جوان مومن در مصدر دیپلماسی کشور قرار نگیرد وضعیت تغییری نخواهد کرد.
گاهی این مذاکرات در شرایط ضعف و استیصال انجام شده و طرف ایرانی امتیاز داده تا شر یک اشغالگری را رفع کند. مثلا معاهده ارزنه الروم در زمان صدارت امیرکبیر با ترک های عثمانی از این جنس است؛ او جدایی سلیمانیه از ایران را در شرایط ضعف حکومت قاجار پذیرفت تا محمره(خرمشهر) و جزیره الخضر(آبادان) را از اشغال علیرضا پاشا حاکم عثمانی بغداد برهاند.
مذاکره طرف قاجاری با انگلیسی ها در سال 1273 و اشغال مجدد خرمشهر توسط آنها، تنها با جدایی هرات از ایران در جریان عهدنامه پاریس میسر شد!
در دوران پهلوی ها هم وضع بدتر از این بود با این تفاوت که در آن دوران مذاکرات با طرف خارجی در وضعیت ضعف و استیصال نبود و حکومت مرکزی ظاهرا قدرتمند بود. مثلا در جریان داستان جدایی بحرین از ایران، انگلیس ها چنان کلاهی بر سر طرف ایرانی گذاشتند که بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، همچنان دردناک می نماید!
بعد از انقلاب هم با اینکه یک دولت انقلابی و با پشتوانه مردمی در ایران شکل گرفت اما مذاکرات ایران با غرب وضعیت بهتری ندارد و در دوره های مختلف حکایت از حیله گری طرف غربی و ساده لوحی طرف ایرانی دارد.
مذاکره با آمریکا در قضیه گروگانهای لانه جاسوسی و گروگانهای آمریکایی در لبنان از جنس آن مذاکراتی است که بازهم طرف ایرانی نتوانست منافع ایران را برآورده سازد و به دلایلی همراه با ضررهای بزرگ شد.
داستان مک فارلین هم اگر ورود امام خمینی(ره) نبود البته می توانست یکبار دیگر منجر به شکستی دیگر برای ایران بشود.
مذاکرات دولت اصلاحات با آمریکایی ها هم در نهایت به محور شرارت خوانده شدن ایران توسط بوش منجر شد.
در سال 1383 مذاکرات حسن روحانی با اروپا در موضوع هسته ای، باز هم این ایران بود که در نهایت دچار خسارت شده و کلاه سرش رفت.
اما برجام…
داستان برجام شاید تلخی بیشتری دارد! از این جهت که در دوران اقتدار ایران در منطقه و در شرایطی که غرب در غرب آسیا در اوج استیصال قرار دارد و حکومتهای وابستهاش همگی زمین خورده اند، یک جریان سیاسی داخلی باز هم وارد یک کارزار دیپلماتیک با غرب شد و با رویکردهایی که اتخاذ کرد نتیجه اش چیزی نشد جز خسارت محض…
حالا نکته اصلی بحث اینجاست که چرا در هر مذاکره ای با غرب، طرف بازنده ما هستیم!؟
به نظرم در این خصوص باید به چند علت توجه کرد:
1- غربشناسی ضعیف: واقعیت این است که دیپلماتهای ما هنوز درک درستی از پیچیدگی رفتاری طرف غربی، حیله ها و طراحی هایش ندارند. بنابراین با یک نگاه ساده لوحانه مرتب در دام میافتند!
2- جنس مذاکره کنندگان: یکی از ویژگی های ادوار مختلف مذاکره با غرب این است که اکثرا ما یک تیم غربزده و خودباخته را به مصاف طرف غربی فرستاده ایم و در نتیجه به دلیل نبود جسارت و هوشیاری کافی، طرف بازنده بوده ایم؛ تا زمانی که غربگرایان ایرانی تیم ما را تشکیل بدهند وضعیت همین خواهد بود. هروقت عنان دیپلماسی در دست جوان مومن انقلابی قرار گرفت می توان به پیروزی در مذاکرات امیدوار بود.
3- عدم خودباوری و توجه به عناصر قدرت ملی: یکی از دلایل همه شکستهای دیپلماتیک، ضف خودباوری، نشناختن مولفههای قدرت ملی و نداشتن روحیه اعتماد به نفس و در نتیجه ضعیف ظاهر شدن در عرصه مذاکره است.
با این توصیف، به جد معتقدم که «برجام خسارت محض» منجر به یک تجربه و عبرت تاریخی برای جریان غربزده در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نخواهد شد و تا جریان جوان مومن در مصدر دیپلماسی کشور قرار نگیرد وضعیت تغییری نخواهد کرد.
دیدگاهتان را بنویسید